English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4785 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
dissimilation U بی شباهتی
dissimilitude U بی شباهتی
disparities U بی شباهتی
disparity U بی شباهتی
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
lotus U [نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.]
thereto U بدان
thereunto U بدان
wherunto U که بدان
thereto attached U پسوسته بدان
thereby U بدان وسیله
according as چنانکه بدان سان که
whereat U که بدان جهت که در انجا
paradoxically U بدان سان که باعقیده .....است
key-ring U حلقهای که بدان کلید می اویزند
poetic justice U کامیابی خوبان و شکست بدان
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
key-rings U حلقهای که بدان کلید می اویزند
nose ring U حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
gate meeting U انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
he had no evidence to go upon U مدرکی نداشت که بدان متکی شود
it was beneath my notice U مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
omnim gatherum U مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
near side U سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
hobby U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
timberhead U انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
hobbies U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
plowhead U چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
indo iranian U وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
paroli U دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
phonoscope U التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
string board U تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
over production U عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
cowlstaff U چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
mumpsimus U ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
crankpin U قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
go cart U چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
walking chair U چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
vives U یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
free haul U در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> U کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Manx U وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
peregrin falcon U یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
totems U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
flicker free U ی ندارد
he is not of that stamp U را ندارد
there is no limit to it U حد ندارد
it does not weigh with me U ندارد
there is no style about her U ندارد
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
no object U اهمیت ندارد
no matter U اهمیت ندارد
dont mention it U اهمیت ندارد
he has an a. to grind U غرضی ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
there is no limit to it U اندازه ندارد
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
it is nothing new U تازگی ندارد
it is a soft snap U کاری ندارد
he has no manners U اداب ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
he is out of huomor U دماغ ندارد
it lacks soul U روح ندارد
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
he has nothing of his own U چیزی ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
hadn't U ندارد نبایستی
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
his intentions are good U خیال بدی ندارد
it differs nothing from U هیچ فرقی با .....ندارد
She never gets any gratitude . U دستش نمک ندارد
That is quitw O. K. That is fine. U هیج اشکالی ندارد
he means well U قصد بدی ندارد
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
he hasno notion of going U خیال رفتن ندارد
domains U برنامهای که حق کپی ندارد
he is at a loose end U کار معینی ندارد
he is indisposed to go U میل برفتن ندارد
he is nothing to me U بتمن خویشی ندارد
infinite U حلقهای که خروج ندارد.
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
it is allup with him U دیگر امیدی ندارد
it is indifferent to me U برای من چه اهمیتی ندارد
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . U ربطی به موضوع ندارد
irons in the fire <idiom> U وقت سرخاراندن ندارد
that in nothing to me U برای من اهمیتی ندارد
Death keeps no calendar. <proverb> U مرگ تاریخ ندارد.
there is no exception to that rule U ان قانون استثناء ندارد
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
That's not so! U این حقیقت ندارد!
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
it matters little U چندان اهمیت ندارد
there is nothing for it but to U چارهای ندارد جز اینکه
it is of no moment U هیچ اهمیت ندارد
it is of no importance U هیچ اهمیت ندارد
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). U تقلب عاقبت ندارد
it is not protected by sanctions U ضمانت اجرایی ندارد
she cannot bear heat U طاقت گرما را ندارد
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
it takes two to tango <idiom> U [یک دست صدا ندارد]
Nothing is impossible . U کار نشد ندارد
He cant stand the sight of us. U چشم ندارد ما را ببیند
crying is useless U گریه سودی ندارد
domain U برنامهای که حق کپی ندارد
de facto standard U سسهای اعتبار به آن ندارد
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. U صورت خوشی ندارد
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
he hasno notion of going U میل رفتن ندارد
litmus U ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
There is nothing wrong with it. U این هیچ ایرادی ندارد.
it is of no use talking U سخن گفتن سودی ندارد
it does not matter U عیب ندارد چیزی نیست
It is in the bag . It is a dead cert. U ردخورد ندارد (حتمی است )
He hasnt a mind of his own. U ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . U قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
confession and avoidance U باط ندارد و اثرش به سوداوست
null U رشتهای که هیچ حرفی ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. U اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
there is no occasion for fear U ترس هیچ مورد ندارد
netblock U ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
there is no p of his going U رفتن وی هیچ امکان ندارد
A logical remark has no answer. <proverb> U یرف یساب جواب ندارد .
they are of no historical U هیچ اهمیت تاریخی ندارد
The full man does not understand a hungry one . <proverb> U سیر از گرسنه خبر ندارد .
It isn't anything like her. U او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
It doesnt matter. it is nothing. U چیزی نیست ( عیب ندارد )
he has no friends U او هیچ دوست و اشنایی ندارد
from immemorial times U اززمانی که کسی بیاد ندارد
He has not a single star in all the seven skies. <proverb> U یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
My French is not up to much. U فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
His remarks are unfounded. U حرفهایش پایه واساسی ندارد
he does nothing but talk U کاری جزحرف زدن ندارد
there is no precedent for this U این چیز سابقه ندارد
time out of minds U زمانی که کسی یاد ندارد
it boots not to complain U گله گذاری سودی ندارد
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
it is immaterial U ناچیز است اهمیت ندارد
He is on edge. He is restive. U آرام ندارد (ناراحت است )
His greed knows no limits. U حرص وطمع اش اندازه ندارد
it is not worth my while U نمیارزد برای من ارزش ندارد
you are welcome U کاری نکردم اهمیت ندارد
His knowledge has no limits. U دانش اوحد واندازه ای ندارد
The very idea ! U معنی ندارد ! ( قبیح است )
e. wear U پارچه ایی که مرگ ندارد
It is a case of tit for tat . U چیزی که عوض داد گله ندارد
He is in a bad way (poor circumstances). U وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
There is no harm in trying. U امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
Your proposal has little practical value . U پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
It doesnt make any difference to me . U برای من فرقی نمی کند (ندارد)
There is no disagreement among us. U اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
monogamist U مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
the interest of it is gone U دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
they call him mister U یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
There are no vacancies at the hotel. U هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless. U بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
This is treason, pure and simple. U خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
no branch U شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
He is only half a man . U مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
Such a thing does not exist at all . U چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
linear U برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
it is not true that he is dead U اینکه میگویند مرده است حق ندارد
he has no enterprise U دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
irreligionist U کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> U صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
He hasn't had much of an appetite lately. U به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1چیزی که عوض داره گله نداره
2In someone bad (or good) books.
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1he doesn't mind
1he has nothing to do with it.we've had a disagreement
1offshoring
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com